جدول جو
جدول جو

معنی عیادت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

عیادت کردن
(کَ دَ)
دیدار کردن. به دیدار کسی رفتن. بیمارپرسی. به پرسش بیمار رفتن.
- عیادت بیمار کردن، رفتن برای احوالپرسی و ملاقات بیمار. (ناظم الاطباء) :
عیادت دل بیمار من کند قدمش
که از زمین فلک افتخار میسازد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادت کردن
تصویر عادت کردن
انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیامت کردن
تصویر قیامت کردن
کنایه از شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، یاری کردن، لطف کردن، کنایه از بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ خوَرْ / خُرْ دَ)
افزودن. مزید کردن. تکثیر. فزودن. بسیار کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : این نام بر تو نهادیم... که تو ما را به ری خدمت کرده و سالار ما بودی. چنانکه تو در خدمت زیادت می کنی ما... محل و جاه فرمائیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 266). چون به میل زرین، چشم سرمه کنند از شب کوری و آب دویدن، چشم ایمن بود و در قوت بصر زیادت کند. (نوروزنامه). و سلطان او را نعمت و خواسته می داد و اعتماد بر او را زیادت می کرد و می نواخت. (نوروزنامه). و به هر وقت در عمارت ها و طلسمات قسطنطینه زیادت می کردند تا بدین درجت رسید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 71).
هیچ پیرایه زیادت نکند حسن ترا
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت.
سعدی.
زاهدی مهمان پادشاهی بود... چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند. (گلستان).
مرا می بینی و میلم زیادت می کنی هر دم
ترا می بینم و میلم زیادت می شود هر دم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ گَدی دَ)
پرستش کردن: یکی از معبدان شام سالها در بیشه عبادت کردی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(گَ شُ دَ)
خوی گرفتن. معتاد شدن:
چشم عادت کرده با دیدار دوست
حیف باشد بعد از او بر دیگری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
هنگامه کردن شور و غوغا و هنگامه بر پا کردن: قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
امداد نمودن، توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارت کردن
تصویر عمارت کردن
بنا کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
ویچاردن، گواژیدن (به کنایت سخن گفتن) تعبیر کردن، سخن گفتن به کنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادت کردن
تصویر عبادت کردن
پرستش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانت کردن
تصویر صیانت کردن
حفظ کردن محفوظ داشتن مصون داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیافت کردن
تصویر ضیافت کردن
مهمانی کردن مهمانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
تنبیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
دندیدن دغا کاری دغا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیارت کردن
تصویر زیارت کردن
مسیتاریتن مسیتن مسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آمختن مرو سیدن خوییدن خو کردن به چیزی خوگر شدن معتاد شدن، معمول گشتن متداول شدن، انس گرفتن به الفت گرفتن به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
پائین آمدن از مرکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، محبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیامت کردن
تصویر قیامت کردن
((~. کَ دَ))
هنگامه به پا کردن، کار بزرگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبارت کردن
تصویر عبارت کردن
((~. کَ دَ))
تعبیر کردن، به کنایه سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
تعمیر کردن موتور ماشین، ضرر رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عادت کردن
تصویر عادت کردن
خو گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حسادت کردن
تصویر حسادت کردن
Envy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
Betray, Rat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حسادت کردن
تصویر حسادت کردن
завидовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
предавать , настучать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حسادت کردن
تصویر حسادت کردن
beneiden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
verraten, verpfeifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حسادت کردن
تصویر حسادت کردن
заздрити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
зраджувати , зраджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حسادت کردن
تصویر حسادت کردن
zazdrościć
دیکشنری فارسی به لهستانی